به گزارش شهرآرانیوز، خانواده برایش سنگ تمام گذاشتند و مراسمش محترمانه و آبرومند برگزار شد. پسرها مدت کوتاهی نگذاشتند پدر تنها بماند و او را همراهی کردند، اما آنها هم مجبور بودند سر زندگی خودشان برگردند. حالا پدر مانده بود و یک خانه خالی و آشپزخانهای که بوی چای تلخ و تخم مرغ مانده میداد.
پیرمرد صبحها شاخه گل نرگسی میخرید و میرفت آرامستان، بالای سر یک سنگ سرد مینشست و شروع میکرد به حرف زدن و درددل کردن با نرگس خانم و تا غروب هم میماند. دلش لک زده بود برای روزهایی که فنجانهای چای میانشان بود و کلی لبخند روی لبشان. حالا، اما تک وتنها در آپارتمان بزرگشان چای دم میکرد و کنج هال بزرگ مینشست و فقط به نقطهای خیره میشد، اما چیزی از گلویش پایین نمیرفت. پدر روزبه روز تکیده و لاغرتر میشد. چیزهایی که قبلا برایش شیرین و لذت بخش بود، معنی و مفهومش را از دست داده بود.
حتی عکسهای دونفره قاب شده روی دیوار آزارش میداد. بارها از خودش میپرسید «من الان در این دنیا چه کار میکنم؟» و باز دوباره شروع میکرد به حرف زدن با نرگس خانم: «چرا باید تو بروی و من تنها بمانم؟» بعد میرفت پشت پنجره، خیره به بیرون نگاه میکرد و میگفت: «کاش میشد من هم بیایم پیش تو.»
تنهایی معمولا اولین چالشی است که سالمندان با آن روبه رو هستند. آنها غالبا به دلیل اینکه همسر، دوستان و ارتباطات اجتماعی شان را از دست داده اند، بیشتر از بقیه احساس تنهایی میکنند و به یک همدم و هم صحبت نیاز دارند تا بتواند درکشان کند. در دوران سالمندی ظرفیت بیشتری برای لذت بردن از زندگی وجود دارد، اما معمولا در جامعه ما ازدست دادن شریک زندگی برای یکی از زوجها به معنای تنهاماندن همیشگی او تعریف شده است.
این در حالی است که به اعتقاد متخصصان حوزه روان شناسی، هرچه میزان نشاط و حمایت عاطفی در میان این افراد بیشتر شود، به افزایش طول عمر آنها کمک میکند و یکی از عواملی که باعث ایجاد نشاط، شادابی و آرامش در میان آنها میشود، ازدواج کردن است. بااین حال، هنوز هم در برخی خانوادههای ایرانی، ازدواج سالمند یک تابو به حساب میآید و اطرافیان به ویژه فرزندان آن را به منزله وفادارنبودن به همسر، بعد از مرگ میدانند. البته برخیها این تابو را شکسته و خودشان برای پدر یا مادرشان آستین بالا زده اند.
چه فرقی میکند نام و عنوانش چه باشد، مهم این است با وجود اینکه مادرش را که همه دنیا و زندگی اش بود، خیلی زود از دست داد و خیلی زود به این فکر افتاد که پدرش نباید تنها بماند. چهار برادر و خواهر بودند که همگی سراغ زندگی شان رفته بودند و میدانستند هر طور هم برنامه ریزی کنند، باز هم نمیتوانند تنهایی پدر را پر کنند. مراسم چهلم مادر که تمام شد، بچهها لباس سیاه بابا را به زور از تنش درآوردند و بعد هم رفتند سراغ طرح موضوع مهم تر؛ اینکه باید ازدواج کند.
اینها را محمدآقا تعریف میکند که مادرش را خیلی ناگهانی در ابتدای همه گیری کرونا از دست داد و هنوز هم برایش فکرکردن به این موضوع که او هرگز برنمی گردد، تلخ و ناگوار است، اما حالا باید هوای پدر را داشته باشد. میگوید: میدانستم بابا عاشق مامان است و موضوع را که مطرح کردیم.
اول بهتش زد و تعجب کرد و خیلی محکم و قاطع جواب «نه» داد، اما ما کوتاه نیامدیم و بعد از روز چهلم دنبال گزینهای گشتیم که شریک مناسبی برای زندگی او باشد. خدا را هم شکر که جوینده یابنده است و به نتیجه خوبی رسیدیم. حالا یک سال از زندگی مشترک آنها میگذرد و خیلی راضی هستیم که پدرم هم صحبت دارد. خیالمان جمع است که باهم روزگار میگذرانند. چه فرقی میکند، انگار مادر خودمان است.
با اینکه افزایش امیدبه زندگی و نشاط بین افراد سالمندی که برای خود همدمی دارند، بیشتر از سایر سالمندان است، برخی فرزندان به بهانه آبرو، سنگ اندازی میکنند و البته این سخت گیری در ازدواج مادر بیشتر است.
نام کرونا مثل خیلیهای دیگر ترس و دلهره را به جان منصوره خانم میاندازد. تعریف میکند: برای نجات همسرم از جان مایه گذاشتم. در آن اوضاع حساس و اضطراری دو ماه شب تا صبح پلک روی هم نگذاشتم به این امید که سرپا شود و دوباره به زندگی برگردد و جمعمان جمع شود، اما تقدیرش نبود که در این دنیا بماند و رفت و من و پسرم را تنها گذاشت. بعد از این جریان به شدت افسرده شدم تا اینکه یکی از همسایهها پیشنهاد ازدواج با برادرش را داد که او هم همسرش فوت کرده بود. خودم دلم میخواست حال وهوایم تغییر کند.
به این امر راضی بودم، اما پسرم حسابی غیرتی است. راستش از او میترسیدم. موضوع را که مطرح کردم، واکنشش همانی بود که حدسش را میزدم. با بی احترامی تمام جلویم ایستاد و گفت: «مادر هوس باز همان بهتر که نباشد.» بعد قهر کرد و رفت خانه پدربزرگش، اما من تصمیمم را گرفته بودم. برخلاف تصور اشتباه خیلی ها، ازدواج در این سن وسال دیگر به دلیل برطرف کردن نیازهای جنسی نیست، بلکه آدم به هم صحبت نیاز دارد.
خلاصه «بله» را گفتم و همان ایام خیلی ساده سراغ زندگی مان رفتیم. پسرم هم بعد از چند مدت با این موضوع کنار آمد. الان سه سال از آن زمان میگذرد. نمیگویم ازدواج دومم کامل است، اما مشکلاتم را تا حدی کم کرده است. آدم هراندازه به سالمندی نزدیکتر میشود، تنهایی بیشتر یقه اش را میگیرد و کلافه اش میکند. خدا را شکر پسرم هم با موضوع کنار آمده است.
روایت سوم را با فرزند یکی از خانوادههایی که مادرشان را به علت بیماری از دست داده اند، ادامه میدهیم. سعیدآقا این طور ماجرا را روایت میکند: مادرم که فوت کرد و ما را تنها گذاشت، فقط دو نفر از برادر و خواهرهایم ازدواج کرده بودند. من خودم به بابا پیشنهاد ازدواج دادم، چون از پس کارها برنمی آمد. البته خواهرهایم مخالف سرسخت بودند و به نظرم برخی حسها طبیعی است و به مرور برطرف میشود. همین طور هم شد. حالا انگارنه انگار که مادر خودمان نیست. خوش حالیم که چراغ خانه مان روشن مانده است.
با الهام اعلمی، کارشناس ارشد روان شناسی، به این بهانه هم کلام میشویم تا از فوت وفن کوزه گری برای مدیریت مسئله ازدواج والدین سالمند در خانواده ها بگوید. او هم اعتقاد دارد سالمندان هم از لحاظ روان شناسی و هم فیزیولوژی، چون اوقات فراغت بیشتری دارند، نیازشان به اینکه با کسی معاشرت کنند، بیشتر است.
او تأکید میکند: کوچک و بزرگ و پیر و جوان ندارد؛ همه انسانها دوست دارند تا زمانی که زنده هستند، دیگران به آنها عشق بورزند و تأییدشان کنند و زندگی شان سرشار از مهر و محبت باشد. این موضوع خیلی مهمتر از نیاز به خوراک و پوشاک آن هاست. این درحالی است که برای اطرافیان افرادی که عزیزی را از دست داده اند، مهم این است به کسی که از دنیا رفته است، وفادار بمانند و با خاطرههای او زندگی را پیش ببرند. این کار تعبیری اشتباه و افراطی از وفاداری است و مفهومی ندارد که کسی بعد از مرگ همسرش، تنهایی را به جبر دیگران بپذیرد و قبول کند.
اعلمی درباره اینکه چرا ازدواج مادران سالمند در جامعه سختتر پذیرفته میشود، بیان میکند: انجام دادن کارهای روزمره برای خانمها راحتتر است، اما آقایان برای فعالیتهای روزمره به کمک نیاز دارند و اینکه کسی کنارشان باشد، برایشان ضروری است. شاید به همین دلیل است که کنارآمدن با ازدواج آقایان راحتتر از خانم هاست.
علاوه بر این، دل بستگی و وابستگی بین خانمها و فرزندانشان بیشتر است و به اصطلاح خودشان به دلیل شرم و حیا از فرزندان و نوهها ترجیح میدهند ادامه زندگی شان را در تنهایی بگذرانند، اما این شیوه درستی نیست، زیرا شاید نیاز به حمایت بیشتری داشته باشند و اینکه به یک نفر تکیه کنند. به همین دلیل به فرزندان توصیه می کنم در مقابل ازدواج والدینشان رفتار تند و نسنجیده نشان ندهند. این حق برای آنها محفوظ است که خلأ تنهایی شان را پر کنند و از حمایت عاطفی کسی برخوردار باشند.
این کارشناس البته گوشزد میکند: سالمندان هم باید با هم سطح و هم کفو خود ازدواج کنند. اگر خانوادهها از نظر فرهنگی در یک سطح نباشند، بعدا مشکلات جدی برای هر دو طرف پیش میآید.
او ادامه میدهد: گاهی یک آقای هفتادساله صرفا به دلیل اینکه وضع مالی خوبی دارد، برای گزینه ازدواج به دنبال یک خانم یا دخترخانم سی ساله است. در این موارد احتمال اینکه همراه و شریک عاطفی برای خودشان داشته باشند، کم میشود و بیشتر یک شریک مالی برای خودشان جفت وجور میکنند و با چالش روبه رو میشوند.
اعلمی میگوید: از سالمندان انتظار میرود باتوجه به اینکه تجربه زندگی بیشتری دارند، برابر سنگ اندازی فرزندان پخته تر و با سعه صدر رفتار کنند و آنها را برای زندگی جدید قانع و سازگار کنند.
دکتر حسین بهروان، استاد جامعه شناسی دانشگاه فردوسی مشهد، هم میگوید: شادی بیشتر به منزله طول عمر بیشتر برای یک سالمند است. حتی اگر به منزله یک روز بیشتر زیستن هم باشد، ارزشمند است و خانوادهها باید آن را جدی بگیرند.
او تأکید میکند: سالمندان در همه جوامع ارزشمند هستند. در برخی کشورها امکاناتی برای نشاط و شادی آنها فراهم کرده اند تا لذت بیشتری از زندگی ببرند. البته موضوع ازدواج مجدد بر حسب سنتها و نظام خانوادهها متفاوت است. به هرحال باید بین هوس بازی و تکیه کردن بر حمایتهای یک نفر مرز مشخصی قائل شد.
دکتر بهروان تصریح میکند: ما وظیفه داریم رسیدگی و احترام به سالمندان را به عنوان یکی از اولویتها در فرهنگ خودمان بدانیم. در این مسیر گاهی لازم است از ازدواج آنها حمایت و در این زمینه با آنها همراهی کنیم و برای حل مشکلاتشان گام برداریم.
نقطه شروع صحبت ما با غلامرضا حسنی، جامعه شناس، هم به چگونگی ارتباطات با جامعه سالمندان برمی گردد. او انگشت میگذارد روی تنهایی در فصل سالمندی زندگی و معتقد است هم رسانهها و هم جامعه باید برای این مسئله برنامه ریزی کنند.
حسنی میگوید: علاوه بر تجرد قطعی، بخشی از افراد جامعه ما در آیندهای نه خیلی دور وارد دنیای سالمندی میشوند. برخی از این تنهاییها مربوط به زنان و بانوانی است که به هر دلیلی همسرشان را از دست داده اند و باید حمایت شوند.
او تأکید میکند: زنان خیلی بیشتر از مردان به حمایت عاطفی نیاز دارند و باید برای کسانی که در دوره جوانی و میان سالی همسرشان را از دست میدهند، شرایط ازدواج دوباره مهیا شود، به ویژه بانوانی که توانمندی اقتصادی ندارند. فرزندان اگر دوست دارند که مادر یا پدرشان بیشتر در کنار آنها باشد، باید برای شاد نگه داشتن آنها تلاش کنند.
حسنی پیشنهادهایی هم دارد ازجمله اینکه برای سالمندانی که بیش از شصت هفتاد سال دارند، باید نظامهای حمایتی در محلهها تشکیل شود؛ تجمعاتی که به جنبههای تفریحی و سرگرمی آنها توجه داشته باشد. انزوا برای یک سالمند به مفهوم پایان زندگی است.
این جامعه شناس صحبتش را این طور تمام میکند: رنج دنیای امروز، رنج تنهایی است و ما برای حل این معضلات به تشکیل دو وزارتخانه نیاز داریم؛ وزارتخانه تنهایی و وزارتخانه سالمندان.